شرم گرفتارِ نداشتن مشاور شد یا بنبستهای فیلمنامه؟/ سریالی پُر از تصادفهای فیلمفارسیوار
تاریخ انتشار: ۸ دی ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۴۸۲۶۳۹
سریال "شرم" در حالی به پایان راه رسید که با وجود مشکلات ریز و درشت، به واسطه داستان و استفاده از بازیگران نوستالژی، توجه بینندگان را به خودش جلب کند. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شبکه سه بعد از شکستِ پیاپی از سریالهایی که توجه بینندهها را به خودش جلب نکرد، این بار با سریال "شرم" آمد تا ضعفهای گذشتهاش را جبران کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
"شرم" در ابتدای شیوع کرونا با حضور زندهیاد سیروس گرجستانی در نقش "عزیزآقا" کلید زده شد و بعد از درگذشت این هنرمند پیشکسوت سیاوش طهمورث جایگزین او شد. احمد کاوری بر صندلی کارگردانی این اثر نشست تا با تعدادی از بازیگران کهنهکار و جدید، قصه یک گناه را از زاویه اجتماعی و عاشقانه روایت کند.
این مجموعه توسط سعید فرهادی به نگارش درآمده که پیش از این سریالهای پریا و تا ثریا که هر دو داستانی زنانه داشتند را از خودش به یادگار گذاشته است. البته روندِ داستان و پخشِ "شرم" چندان برای او رضایتبخش نبود و از همان روزهای اول تصمیم گرفت که لب به سخن گشاید و بگوید که "شرم" را نبینید!
بازیگرانِ نوستالژی و جدید
حضور اردلان شجاع کاوه و ابوالفضل پورعرب از جمله نکات قابل توجه این مجموعه است که به نوعی بازگشت آنها به تلویزیون، بعد از چند سال به شمار میآید. شجاع کاوه بعد از گذشت 10 سال به تلویزیون آمده و پورعرب نیز آخرین بار، 4 سال پیش با روزهای بی قراری، ساخته کاظم معصومی، در تلویزیون حضور داشت. حضور این دو بازیگر توانمند از جمله جذابیتهای سریال "شرم" است.
شباهت "شرم" و "زیرتیغ"
داستان "شرم" درباره گناهی بود که در گذشته اتفاق افتاد و سالها بعد گریبانگیر شخصیتهای داستان شد. برخی این سریال و داستانش را خصوصاً در اتفاقِ کشته شدن صابر (ابوالفضل پورعرب) شبیه به داستان "زیرتیغ" محمدرضا هنرمند دانستند که ناخودآگاه جعفر و محمود (آتیلا پسیانی و پرویز پرستویی) با هم درگیر میشوند و جعفر کشته میشود.
محمود با وجودِ رفاقت دیرینه با جعفر، بعد از کش و قوسهای داستان به گناه خودش اعتراف میکند و تا مرزِ قصاص هم پیش میرود. اینجا هم پوران (فاطمه گودرزی) ناخودآگاه باعثِ قتل صابر میشود.
حضور پورعرب بعد از سالها
ابوالفضل پورعرب را شاید خیلیها با نام فیلمهای سینماییاش بشناسند، فیلمهایی نظیر عروس، دستهای آلوده،عشق کافی نیست، مردی از جنس بلور و ... همگی از آثاریاند که پورعرب در اوج شهرت و در دهه 1370 در آنها به ایفای نقش پرداخت. او در خلال فعالیتهای سینمایی خود سری هم به تلویزیون زد و در سریالهای تنهاترین سردار، مسافر، زیر زمین، وضعیت سفید و ... ایفای نقش کرد.
اما پورعرب بعد از چند سال دوری از رسانهها و سینما و تلویزیون با خبر بیماری و تومور خوش خیم خود بر سر زبانها افتاد. او محور اصلی سریال "شرم" بود، کاراکتر صابر که با قتل خودش، سرمطلعِ داستان یعنی گناه را پیش میبرد. اما او قهرمان و نقش اصلی داستان نیست، بلکه پوران - فاطمه گودرزی- بارِ اصلی سریال را به دوش میکشد. مثل کارهای گذشته فرهادی که قهرمانان سریالهایش همیشه زناناند.
** نقد سریال:
مخاطب مشتاق قسمت بعدی
برای واکاوی بیشتر و به جهتِ موضوع تخصصی سریال یعنی پزشکی و مهندسی با شهرام خرازیها از پزشکان و منتقدین سینما و تلویزیون به نقدِ سریال "شرم" پرداختیم.
به تعبیر خرازیها، "شرم" با وجود ایرادات عدیده و مشکلات ریز و درشتِ در داستان، توانست برای چند هفته شمار زیادی از بینندگان شبکه سوم سیما را با خود همراهی کند. این همراهی بیشتر نشأت گرفته از داستان مجموعه بود کهفراز و نشیبهای مناسب آن میتوانست بیننده را در پایان هر قسمت مشتاق تماشای قسمت بعدی کند.
ضعفهای متن
او معتقد است:"داستانی که برای این مجموعه نوشته شده بود بیشتر حکم متنی را داشت که در همان نوبت اول و بدون اصلاح و بازنگری به مرحله اجرا رسیده بود. اجرا هرچقدر هم که خوب بود، ضعفهای متن اجازه نمیداد تا مجموعه خود را بالا بکشد و از نظر دراماتیک قابل دفاع باشد. وجود تعدادی رخدادهای تصادفی در فیلمنامه قابل قبول است اما وقتی تعداد این رخدادها از یک حدی فراتر رود بیننده دیگر داستان را جدّی نمیگیرد و مجموعه قدرت مجاب کردن وی را نخواهد داشت.
پُر از تصادفهای فیلمفارسیوار
مجموعه تلویزیونی "شرم" آکنده از تصادفهای فیلمفارسیوار بودکه با هیچ منطقی نمیشد باورشان کرد. کاراکترها ناگهان با هم روبرو میشوند و شبکه ارتباطات آنها در موارد قابل توجهی بالأخص در بزنگاههای حساس دراماتیک براساس تصادف شکل گرفته و به علت عدم سنخیت با منطق حاکم بر عالم واقعیت از هم میگسلد.
بنبست دراماتیک با شگردِ "تصادف"
اگرچه داستان سریال در کلیت خود موفق است اما در جزئیات از هم پاشیده به نظر میرسد. نویسنده متن سریال در هر نقطه از داستان که با بنبست دراماتیک مواجه شده بلافاصله از شگرد «تصادف» به عنوان دم دستترین روش سوءاستفاده کرده و به این ترتیب تمام موانع داستان پردازی را از پیش رو برداشته است.
اسرار مگوها و مواجهههای عجیب و غریب
آدمها ناگهان با هم رو در رو میشوند، یکدیگر را خیلی راحت پیدا میکنند، به اسرار مگوی دیگران از طریق استراق سمعهای تصادفی و مواجهههای عجیب و غریب پی میبرند و تا میتوانند از طریق ضبط صوت و تصویربرداری اقدام به تهدید و ارعاب میکنند. همه اینها در عالم واقعیت هم اتفاق میافتد اما نه با این سرعت و حدت و شدتی که در سریال میبینیم.
تغییر لباس پوران و لعیا نتیجه دراماتیک ندارد
در این میان شخصیتپردازی هم کمکی به داستان نکرده و بر ضعفهای کار افزوده است.کاراکترهای ثروتمند مجموعه برای بیننده جذابند. سبک متفاوت زندگی این کاراکترها و نحوه مواجههشان با مشکلات ایجاد کشش میکند اما این کشش در سطح باقی میماند. لباس،کفش و مقنعه پوران و لعیا بارها در هر قسمت از سریال تغییر میکند!!!!!؟ اما این تغییر کارکرد داستانی و نتیجه دراماتیک ندارد و صرفاً فضای سریال را شیک کرده و بر جذابیت ظاهری هنرپیشهها می افزاید.
ابهامات کاراکترهای "شرم"
ابهامات در مورد عملکرد و ارتباطات کاراکترهای مجموعه بسیار است و تا قسمت پایانی هم به این ابهامات پاسخ شایستهای داده نمیشود: بیننده از خود میپرسد چرا کاراکترهای ثروتمند مجموعه برای گریز از قانون، به خارج از کشور نمیروند؟ چرا صابر بدون اطلاع همسر و فرزندش به مسافرخانه میرود؟ چرا مختاری در حالی که مدرک محکمهپسندی برای محکوم شدنش وجود ندارد، تسلیم میشود؟
فقدان مشاور و درگیر بنبستهای فیلمنامه
مجموعه مشاور انتظامی دارد اما شخصیتپردازی پلیسها و مسیری که در آن پرونده صابر به جریان میافتد، عاری از اشتباه نیست پس فایده حضور مشاور انتظامی چه بوده است؟ پلیسهای این مجموعه اصلاً پلیس نیستند. نه تنها خیلی بد شخصیتپردازی شدهاند بلکه خیلی بد هم بازی شدهاند. پای پلیس خیلی دیر به ماجرا باز میشود وقتی هم که به میدان میآیند منفعلانه عمل میکنند و از اقتدار لازم برای باورپذیری برخوردار نیستند.
نریشن پلیس هم زائد و هم قابل حذف
با برجسته شدن نقش پلیس، در کمال تعجب، زاویه دید ناگهان عوض میشود و بخشی از سریال با نریشنهای پلیس پیش میرود در حالی که این نوع تغییر بدون مقدمه و ناهنجار، مسیر روایت بیآنکه ضرورت داشته باشد، عوض میکند از طرفی اطلاعاتی که از طریق نریشن پلیس داده میشود هم زائد و قابل حذف است و بر ابهام ماجرا بیشتر میافزاید!
پرستار بیمارستان اطلاعات بیمار را لو میدهد
حضور یک نفر مشاور پزشکی، مشاور مهندسی ساختمان و مشاور قضایی برای این مجموعه لازم بود تا این همه خطای طبی و حقوقی به آن راه نیابد در این زمینه میتوان اشاره کرد به دو سکانس از سریال که در یکی متصدی دفتر اسناد رسمی حاضر نمیشود اطلاعات مربوط به ارباب رجوع را به فرد دیگری ارائه دهد اما در یک سکانس دیگر از همین سریال، پرستار بیمارستان اطلاعات مربوط به بیمار را بدون کسب اجازه لو میدهد!
مهندسان دکوری سریال!
مهندسهای سریال در حد دکور صحنهاند و جز دیالوگگویی و حضور عبث در شرکت ساختمانی کار دیگری نمیکنند.کمکاریهای بهزاد به عنوان یک مهندس چگونه از چشم ناظر ساخت مجتمعی که شرکت بنا کرده پوشیده مانده است؟ این همه تناقض از عدم مشاوره با کارشناسان ذیربط و عدم تسلط کامل بر سناریونویسی و گیر کردن در بن بستهای فیلمنامه میآید.
حتی در مشاغل دیگر هم خلأهای دراماتیک فیلمنامه به چشم میخورند مثلاً متصدی پذیرش مسافرخانه در بسیاری از موارد که باید پشت پیشخوان حضور داشته باشد از صحنه غایب است تا بقیه کاراکترها بتوانند در غیاب او هر کاری که دلشان میخواهد بکنند!
منوچهر ضعیفترین کاراکتر سریال
منوچهر ضعیفترین کاراکتر سریال است که از اول تا آخر فقط میخورد، میخوابد و به گردش میرود و جز تنپروری کار دیگری ندارد. آخر سر هم منشاء اثر واقع نمیشود و به شخصیتی کاملاً قابل حذف از سریال تبدیل میشود.
سیروس گرجستانی موفقتر بود یا سیاوش طهمورث؟
در کستینگ (بازیگرگزینی) مجموعه تلاش شده تا سه نسل از بازیگران در کنار هم قرار گیرند؛ همان طور که انتظار میرود قدیمیها بالأخص آنها که خاستگاه تئاتری دارند از بقیه موفقترند. سیروس گرجستانی و سیاوش طهمورث هر دو در نقش "عزیزآقا" بازی بسیار خوبی دارند. طهمورث اما بهتر است و در لحظات حساس به خصوص در صحنههای مواجهه با بهزاد تسلط بسیار خوبی بر میمیک دارد و در انتقال احساسات خود به بیننده موفق است.
ناکارآمدترین، کارآمدترین و تکرارِ فاطمه گودرزی
بازی فاطمه گودرزی در نقش زنی در معرض اتهام تداعیگر نقشی است که او سالها پیش در فیلم پرفروش «میخواهم زنده بمانم» (ایرج قادری-1375) بازی کرد و برای آن بسیار تحسین شد. فریبا متخصص درک درستی از نقش محوله داشته است. سیدمهرداد ضیائی ناکارآمدترین بازیگر سریال است نه به خاطر نقش بیبنیانی که نصیبش شده بلکه به خاطر فیگورهای غلط، ریاکشنهای غیرحرفهای، هدایت نشده و نگاههای سرگردان و بدون عمق.
الهام طهوری در نقش لعیا فقط یک عروسک است نه بیشتر. میلاد میرزایی در نقش حسام بازی منعطف و قابل قبولی دارد. بازی نیما نادری در نقش بهزاد پرنوسان است بیآنکه این نوسان از منطق خاصی پیروی کند. طراحی صحنه سریال بیش از حد توی چشم زننده است. حرکات و چرخشهای دوربین در بسیاری از سکانسها اضافی حتی اشتباه است.
در قسمتِ آخر هم تماشاگر غافل نشد!
در قسمت پایانی مجموعه تنها چیزی که برخلاف حدسها و پیشبینیهای تماشاگر از آب در میآید، عدم وصال لعیا و حسام است؛ هیچ رخدادی تماشاگر را غافل نمیکند و همه قضایا ختم به خیر شده و آدمها متنبه میشوند.
بافت تصویری و دراماتیک قسمت آخر مجموعه به گونهای است که انگار این قسمت به فرد دیگری غیر از نویسنده و کارگردان بقیه قسمتها تعلق دارد! تنها چیزی که از سریال "شرم" در یاد میماند ترانه تیتراژ پایانی آن با صدای گرم گرشا رضایی و شعر زیبای علی بحرینی است."
باید دید که احمد کاوری بعد از "وارش" و "شرم"، آیا میتواند در "بچه مهندس4" کار ماندگاری از خودش برای مخاطبِ تلویزیون به یادگار بگذارد یا خیر؟
سریال اتفاقات "از مدار خارج شده" تلویزیون/ از جنجالهای کارشناسان و میهمانان تا پلاتوهای خارجی خانم مجری!حضور افشین سنگچاپ در سریال "دلخوش"/ آیا سریالهای طنز شبانه تلویزیون هنوز مخاطب دارند؟انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: شبکه سه رسانه ملی تلویزیون سریال شبکه سه رسانه ملی تلویزیون سریال فاطمه گودرزی بن بست
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۴۸۲۶۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انعکاس چهره معلم در قاب جادو
خاطرهسازی تلویزیون در حوزه معلم و مدرسه با آثار دیگری هم رقم خورده که هرکدامش یک بخش از دوران کودکیمان را یادآوری میکند. در آستانه روز معلم هستیم و متناسب با این فضا، مروری به برخی سریالهای خاطرهانگیز داشتیم که با حال و هوای معلم و مدرسه روی آنتن رفته است.قصه شیطنتهای مجید
برای خیلی از ما، قصههای مجید با حال و هوای شاگرد پر از شیطنتی به نام مجید، ماندگار شده که هر بار با یک چالش روبهرو میشد. مجید مثل بقیه دانشآموزان نبود و هر بار میخواست مشکلاتش را به روش خودش حل کند. تعجب بیبی، مادربزرگ مجید از کارهایی که این پسر نوجوان انجام میداد، تناقض و جذابیتهای این مجموعه را بیشتر میکرد. قصههای مجید، برگرفته از کتابی با همین عنوان بود که به قلم هوشنگ مرادی کرمانی منتشر شده بود. البته در کتاب قصههای مجید، داستان در شهر کرمان روایت شده بود و در این سریال، داستان در شهر اصفهان روایت میشد. مدرسه و معلمها از عناصر اصلی این قصه بودند.
یک مدرسه شبانهروزی
مدرسه همت را هم باید ازجمله مجموعههای با محوریت درس و مدرسه دانست. این مجموعه تلویزیونی درباره دانشآموزانی است که در یک مدرسه راهنمایی با نام همت به صورت شبانهروزی زندگی میکنند. این دانشآموزان هربار با ماجرای تازهای روبهرو میشوند. کارگردانی این کار در دست رضا میرکریمی بود و ازجمله بازیگران اصلی آن میتوان به مهران رجبی اشاره کرد که خودش هم روزگاری در قامت معلم فعالیت میکرده است. از دیگر بازیگران مدرسه همت میتوان به مسعود جدی، یدا... حبیبی، مسعود ریاضی، علی رمضانی و کاظم سفیدی اشاره کرد.
حال و هوای مادرها در یک مدرسه
مدرسه مادربزرگها با آن حال و هوای طنز بازیگران سن و سالدار را یادتان هست؟ سریال مدرسه مادربزرگها به کارگردانی غلامرضا رمضانی و بر اساس طرحی از مرحوم فرشته طائرپور است که روایتگر به مدرسه آمدن تعدادی خانم میانسال را نشان میداد. این خانمها که با معلم جوان روبهرو میشوند، هر بار یک قصه را رقم میزدند. در کنار مادربزرگها و خانم معلم و شاگردان مدرسه، یک زن و مرد سرایدار مدرسه بودند و گوشهای از مدرسه زندگی میکردند که آنها نیز در نوع خود شخصیتهای جالبی را خلق کردند. نکته جالب درباره مدرسه مادربزرگها این بود که شخصیتها و قهرمانهای این سریال همه از میان زنان میانسالی بودند که توانستند با نوع بازی و شخصیتی که داشتند، مخاطبان را با خود همراه کنند. مخصوصا نوع گویش و ادای دیالوگ و لهجهای که هرکدام از این افراد داشتند، آنها را به کاراکترهای محبوب و دوست داشتنی تبدیل کرده بود.
باز دیر رسیدم
چهره اکبر عبدی با آن ترس و استرسی که برای رسیدن به مدرسه داشت برای خیلیها خاطرهساز شد و جمله همیشگی «باز مدرسم دیر شد» را ماندگار کرد. مجموعه باز مدرسم دیر شد به کارگردانی حسین افصحی محصول سال ۱۳۶۲ بود و اکبر عبدی، نقش یک شاگرد تنبل را در آن بازی میکرد که همیشه برای رفتن به مدرسهاش دیر شده بود. عبدی پیش از این درباره بازی در این سریال گفته بود که برای نقشآفرینی در این مجموعه ۱۰۰۰ تومان دستمزد میگرفته است. شخصیت محسن با بازی اکبر عبدی همیشه برای رسیدن به مدرسه تاخیر داشت و بازیگوشی میکرد. نوع بازی و تکهکلام اکبر عبدی باعث شده بود این مجموعه به یک اثر پرطرفدار تبدیل شود.
آقا اجازه هولم نکن
مبصر چهار ساله کلاس را یادتان هست؟ همان پسر قدبلندی که انگار سنش از بقیه بچههای دیگر بیشتر بود و چند سال یک کلاس را گذرانده بود. شعر معروفی که ابتدای هر قسمت با عنوان «آقا اجازه هولم نکن» میخواند، آن را به یک خاطره ماندگار برای مخاطبان تبدیل کرده بود. بازی مرحوم حسین محباهری در این مجموعه نمایشی به جذابیتهای آن افزوده و مخاطبان بسیاری را به سمت آن کشیده بود.
روایتی از ۵ دختر دبیرستانی
آسمان همیشه ابری نیست هم ازدیگر مجموعههای تلویزیونی با حال وهوای مدرسه بود که روایتگر قصه پنج دختر نوجوان از پنج خانواده مختلف را نشان میداد که هر کدام با چالشهایی مواجه میشدند. در قصه سریال فوق،نسرین یکی ازدانشآموزان بود که پدرش با مشکلات مالی مواجه میشد.زندگی همه دختران درسریال آسمان همیشه ابری نیست، با محوریت دبیرستانی بود که در آن درس میخواندند.این مجموعه تلاش میکرد بارویکردی اجتماعی زندگی پنج خانواده راازنظررفتاری واخلاقی روایت کند که درطول داستان،تبعات رفتارهرکدام از آنها در قالب داستانی اجتماعی ودرام به تصویر کشیده میشد.تاثیر مدرسه بررفتاراین پنج دختر دبیرستانی ازجمله مسائلی بود که توانست این مجموعه رابه یک روایت تاثیرگذار ازتاثیرمدرسه و خانه بر یکدیگر تبدیل کند.
معلمی در دل روستا
کوبار و روایت معلمی که به روستا میرود هم قصه به یادماندنی از مدرسه و معلم بود. این مجموعه یک درام تلویزیونی اجتماعی و داستانی به کارگردانی فریدون حسن پور بود که در بهار ۱۳۹۷ از شبکه دوم سیما پخش شد. کوبار در زبان گیلکی به معنای باران کوهی (کوه و تپه باران زده) است. در این مجموعه تلویزیونی بازیگرانی مانند پژمان بازغی، مهران غفوریان، مهران رجبی، پیام دهکردی و سیروس گرجستانی حضور داشتند. داستان کوبار درباره معلمی جوان با بازی ارمیا قاسمی بود که برای آموزش دادن به روستا رفته بود و در این روستا با عشق و علاقه فراوان به کودکان راه و رسم زندگی را آموزش میداد. البته در این مسیر با اختلافات مختلفی روبهرو میشد و همین مسأله، خط کلی قصه را رقم میزد.
مدرسهای با حال و هوای ادبیات
از دیگر آثار نمایشی تلویزیون که با حال و هوای مدرسه و معلم پخش شده بود، سریال مدرسه ما بود. داستان این سریال که در گروه کودک و نوجوان تهیه شده بود، درباره دانشآموزان کلاس سوم مدرسه راهنمایی چمران بود که دردسرها و مشکلاتی را برای مدرسه ایجاد میکردند. کیهان، معلم جدید ادبیات که در میانه سال جایگزین معلم قبلی شده است تغییراتی را در شرایط مدرسه ایجاد میکرد. حال و هوای همراهی معلم ادبیات جدید، بچهها را بیشتر از قبل با فضای مدرسه همراه کرده و ماجراهایی را رقم زده بود. سریال مدرسه ما به کارگردانی داریوش یاری، تولید و روانه آنتن شده بود.
زنگ آخر
از دیگر مجموعههای با محوریت نمایش شخصیت معلمها باید به زنگ آخر اشاره کرد که به کارگردانی نیما فلاح و در سال ۱۳۸۱ تولید شده بود. قصه زنگ آخر مربوط به مدرسهای بود که مدیرش قول داده بود تا پایان سال، آن مرکز آموزشی را به بالاترین سطح علمی و... برساند اما در این مسیر، رویدادها و ماجراهای مختلفی رخ میداد. بازیگرانی همچون سیامک انصاری، ارژنگ امیرفضلی، سیدجواد رضویان، رامین ناصرنصیر، بیژن بنفشهخواه، رضا بنفشهخواه، نادر سلیمانی و امیر نوری در این سریال نقشآفرینی کرده بودند.
معلمی در پایتخت
در کنار برنامه و سریالهایی که با حال و هوای خاص و ویژه مدرسه یا معلمان روی آنتن رفته، برخی از مجموعهها هم در قالب یک یا چند شخصیت، کاراکترهای معلم را در دل قصه خود جای دادهاند؛ بهعنوان مثال در سریال پایتخت، با یک معلم قدکوتاه طرف هستیم که نقی چند بار به کنایه به او میگوید:«دوغت رو بنوش» و او را به سخره میگیرد. کمی بعد متوجه میشود که فقط قامت او کوتاه است و سن و سالی دارد. شخصیتی که معلم روستاست و زن و بچه دارد که همین تناقض در ظاهر و باطن او باعث ایجاد طنز در قصه میشود.
آقا یوسفی در دل کردستان
سریال دیگری که به کاراکتر معلم اشاره کرده، سریال نون خ است که در فصول دوم و سوم خود، کاراکتری به نام آقایوسف را در قامت معلم بچههای روستا نشان میداد. این کاراکتر که با هنرمندی یوسف کرمی اجرا شده بود، با سادگی و صداقتی که از خود نشان میداد، توانست آن را باورپذیر نشان دهد. کرمی پیش از این درباره این نقش گفته بود: نوعی سادگی و صداقت در گفتار و دیالوگهای این سریال وجود دارد؛ به شکلی که انگار شخصیتها از جنس خود مردم هستند که همه این موارد سریال را قابل باور میکند. همچنین شوخیهای خاص و منحصربهفردی که سعید آقاخانی و نویسنده طراحی میکنند و استفاده از بازیگرانی که شاید تا پیش از نونخ جای دیگری دیده نشده بودند از دیگر ویژگیهایی است که به نظرم این مجموعه را متفاوت کرده است. من تئاتر را از مدرسه و دوران راهنمایی شروع کردم و در ادامه هم با تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم و به رشته بازیگری در دانشگاه آزاد اراک رفتم. در ادامه هم در کارهای تصویری و دیگر حوزههای هنر فعالیت داشتم.
شما که معلمی
احتمالا شما هم دیالوگ معروف مرحوم آتیلا پسیانی را در سریال چاردیواری به خاطر دارید که به پسر معلمش میگفت:«شما که معلمی...» و ادامه جمله را با سرزنش خطاب میکرد. شخصیت معلم سریال چاردیواری با بازی جواد عزتی توانسته بود در میان کاراکترهای پرمخاطب این مجموعه قرار گیرد و تماشایی شود. قصه اصلی چاردیواری درباره جوانی به نام نادر بود که درگیر ماجراهایی پیرامون خانوادهاش میشد. جواد عزتی در نقش ناصر برادر نادر بازی میکرد که معلم بود و تلاش میکرد رفتارش در چارچوب باشد.
معلم یا بازیگر؟ مسأله این است
در کنار تولیدات مختلف تلویزیون با محوریت حال و هوای مدرسه و کاراکتر معلمها، باید به بسیاری از بازیگرانی اشاره کرد که قبل از مشغول شدن به بازیگری، در قامت معلم فعالیت میکردند.
مهران رجبی از جمله همین بازیگران است که پیش از این درباره خاطره خود از شغل معلمی گفته بود: یکی ازدلایلی که من خودم را از معلمی بازخرید کردم، حقوق این شغل بود. بازیگری برای من درآمد بیشتری داشت. همیشه اوضاع یکسان نیست. من هم دوران بازنشستگی و استراحت دارم و واقعا نمیتوانستم روی پولی که از شغلم بهدست میآوردم حساب چندانی باز کنم. من حدود ۲۰ سال سابقه تدریس دارم، هنرستان، گرافیک درس میدادم و بعد از اینکه وارد دنیای بازیگری شدم که همه هم میدانند چطور این اتفاق افتاد، دیگر فرصت تدریس نداشتم وبعد ازاینکه حضور درعرصه بازیگری جدی شد خود را بازخرید کردم و دیگر درس ندادم. علت این موضوع هم این بود که واقعا فرصت نمیکردم هم در مدرسه و کلاسها حضور داشته باشم هم سر صحنه فیلمها وگرنه معلمی و تدریس را هنوز هم دوست دارم، گرچه فکر میکنم شرایط مالی و حقوقی این شغلها واقعا نابسامان است و معلمها با مشکلات زیادی در کارشان دست و پنجه نرم میکنند.
زهرا سعیدی، بازیگر دیگری است که پیش از مشغولشدن به حرفه بازیگری، معلم زبان انگلیسی بوده است. او از دوران دبستان و با حضور در تئاترهای مدرسه با هنر بازیگری آشنا شد و زمانی که خواست به صورت حرفهای وارد عرصه بازیگری شود با مخالفت مادرش مواجه شد و بهناچار از علاقهاش صرفنظر کرد و ادامه تحصیل داد. او پیش از این در یک مصاحبه گفته بود: من قبل از این که معلم شوم، تئاتر کار میکردم. آن موقع هدفم این نبود که کار بازیگری را ادامه دهم اما علاقه داشتم. حتی مدتی هم با اداره فرهنگ و هنر آن موقع قرارداد بستم اما وقتی خواستم ادامه تحصیل دهم به علت اصرار مادرم که خیلی دوست داشت من معلم شوم، تصمیم گرفتم زبان تدریس کنم. ورود به حرفه معلمی، قرار گرفتن مقابل کلاس و تعامل با بچهها برای بعضی معلمهای تازهکار، یک مقدار استرس به همراه دارد.
زهره حمیدی هم بازیگر دیگری است که تجربه درس دادن در مدرسه را داشته. او پیش از این گفته بود: من در سالهای ۵۲ تا ۵۴ معلم بودم و وقتی فرزندان دوقلویم به دنیا آمدند، مجبور به ترک این شغل شدم و نتوانستم ادامه دهم. آن زمان در روستا بودیم و من هم مربی مهدکودک بودم و هم در یک پروژه با عنوان «پیکار با بیسوادی» به زنان و دختران جوان درس میدادم. آن زمان خودم در رشته اقتصاد تحصیل میکردم و همزمان درس هم میدادم.
مهوش وقاری راهم باید از دیگر بازیگرانی دانست که به همراه همسرش زندهیاد محسن قاضیمرادی،ازکارمندان بازنشسته آموزش و پرورش بودند. ازجمله دیگر بازیگرانی که شغل معلمی را هم تجربه کردهاندمیتوان به سیدجواد هاشمی، قدرتا... ایزدی و سیروس همتی اشاره کرد.